سرنوشت
شنبه 92 خرداد 4 :: 8:23 عصر :: نویسنده : آرسن
من داشتم توی چتروم وابسته میشدم به کسی که نمیدونستم کیه؟ هیچی درموردش نمیدونستم فقط میدونستم اگه باهاش حرف نزنم شب خوابم نمیبره دیوونش شده بودم! اما یه اتفاق ...یه اتفاق خوب منو از دنیای چت جدا کرد...نمیدونم ناراحت باشم یا خوشحال! ولی کم کم میخوام فراموش کنم.سخته ولی سعی میکنم! بچه ها با اطلاعاتی که به دست آوردم فهمیدم که مدیران چتروم ها تمامی پیغام های خصوصی رو که برای کسی میفرستیم میخونن! موضوع مطلب : شنبه 92 خرداد 4 :: 8:12 عصر :: نویسنده : آرسن
چت (Chat)یک کلمه انگلیسی است که به معنای ( گفتگو ) می آید ، همانگونه که چت روم (Chat room ) به معنای اتاق گفتگواست
موضوع مطلب : چهارشنبه 92 خرداد 1 :: 9:33 عصر :: نویسنده : آرسن
باز من ماندم و خلوتی سرد خاطراتی ز بگذشته ای دور یاد عشقی که با حسرت و درد رفت و خاموش شد در دل گور
روی ویرانه های امیدم دست افسونگری شمعی افروخت مرده ئی چشم پرآتشش را از دل گور بر چشم من دوخت
ناله کردم که ای وای، این اوست در دلم از نگاهش، هراسی خنده ای بر لبانش گذر کرد کای هوسران، مرا می شناسی
قلبم از فرط اندوه لرزید وای بر من، که دیوانه بودم وای بر من، که من کشتم او را وه که با او چه بیگانه بودم
او به من دل سپرد و بجز رنج کی شد از عشق من حاصل او با غروری که چشم مرا بست پا نهادم بروی دل او
من به او رنج و اندوه دادم من به خاک سیاهش نشاندم وای بر من، خدایا، خدایا من به آغوش گورش کشاندم
در سکوت لبم ناله پیچید شعله شمع مستانه لرزید چشم من از دل تیرگی ها قطره اشکی در آن چشم ها دید
همچو طفلی پشیمان دویدم تا که درپایش افتم به خواری تا بگویم که دیوانه بودم می توانی به من رحمت آری
دامنم شمع را سرنگون کرد چشم ها در سیاهی فرو رفت ناله کردم مرو، صبر کن، صبر لیکن او رفت، بی گفتگو رفت
وای بر من، که دیوانه بودم من به خاک سیاهش نشاندم وای بر من، که من کشتم او را من به آغوش گورش کشاندم موضوع مطلب : دوشنبه 92 اردیبهشت 30 :: 7:10 عصر :: نویسنده : آرسن
باز هم قلبی به پایم افتاد باز هم چشمی به رویم خیره شد باز هم در گیر و داد یک نبرد عشق من به قلب سردی چیره شد باز هم از چشمه ی لب های من تشنه ای سیراب شد سیراب شد باز هم در بستر اغوش من رهروی در خواب شد در خواب شد برد و چشمش دیده می دوزه به ناز خود نمی داند چه می جوید در او عاشقی دیوانه می خواهم که زود بگذرد از جاه و مال و ابرو او شراب بوسه می خواهد ز من من چه گویم قلب پر امید را او به فکر لذت و غافل که من طالبم ان لذت جاوید را من صفای عشق می خواهم از او تا فدا سازم وجود خویش را او تنی می خواهد از من اتشین تا بسوزاند در او تشویش را او به من میگوید ای اغوش گرم مست نازم کن که من دیوانه ام من به او می گویم ای نا اشنا بگذر از من من تو را بیگانه ام اه از این دل از این جاه امید عاقبت بشکست و کس رازش نخواند چنگ شد در دست هر بیگانه ای ای دریغا کس به اوازش نخواند
موضوع مطلب : شنبه 92 اردیبهشت 28 :: 12:33 عصر :: نویسنده : آرسن
موضوع مطلب : |
منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 21285
|
|