سرنوشت
دوشنبه 92 اردیبهشت 30 :: 7:10 عصر :: نویسنده : آرسن
باز هم قلبی به پایم افتاد باز هم چشمی به رویم خیره شد باز هم در گیر و داد یک نبرد عشق من به قلب سردی چیره شد باز هم از چشمه ی لب های من تشنه ای سیراب شد سیراب شد باز هم در بستر اغوش من رهروی در خواب شد در خواب شد برد و چشمش دیده می دوزه به ناز خود نمی داند چه می جوید در او عاشقی دیوانه می خواهم که زود بگذرد از جاه و مال و ابرو او شراب بوسه می خواهد ز من من چه گویم قلب پر امید را او به فکر لذت و غافل که من طالبم ان لذت جاوید را من صفای عشق می خواهم از او تا فدا سازم وجود خویش را او تنی می خواهد از من اتشین تا بسوزاند در او تشویش را او به من میگوید ای اغوش گرم مست نازم کن که من دیوانه ام من به او می گویم ای نا اشنا بگذر از من من تو را بیگانه ام اه از این دل از این جاه امید عاقبت بشکست و کس رازش نخواند چنگ شد در دست هر بیگانه ای ای دریغا کس به اوازش نخواند
موضوع مطلب : |
منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 21242
|
|